عنوان ندارد!

ساخت وبلاگ
امشب یه اتفاق ساده، باعث شد به نوشته هایی از خودم برخورد کنم که حتی فراموششون کرده بودم که زمانی نوشتم...

نوشته ها مال برهه بسیار ویژه ای از زندگی من بودن، دورانی که به وضوح از اثر گذارترین ها تو زندگی من بوده...

الان که بعد چندسال می بینمشون احساس میکنم که این سارا چقدر با سارای اون زمان فرق داره، زمانی بین یک دوره اوج شکوهمند، و یک انحطاط واقعی!

اینکه بگم چقدر عوض شدم و چقدر عوض شدیم حرف تازه ای نیست... و اینکه بگم چقدر از اون موقع برام انواع اتفاقا افتاد و چه چیزای تلخ و شیرینی که با این چشمام دیدم هم همین طور...نکته تعجب دارش اینجاست که می بینم یه زمانی هم من و هم آدمای دور و برم چه دغدغه هایی داشتیم، دغدغه هایی که اتفاقا شرافت پرداختن بهشون خیلی بیشتر از اکثر دغدغه های الانه (درمورد خودم دارم میگم چون از بقیه تقریبا بی خبرم و نمی دونم چه بلایی سر خودشون و ایضا دغدغه هاشون اومده!)

نکته دومی که هست اینه که الان می بینم من هرچی که امروز هستم، خوب یا بد، اجزای مهمی از شخصیتم درهمون زمان ها در حال شکل گرفتن بوده...

از پاره ای مقادیر معمول حالات نوستالژیک که در این مواقع غالب میشود اگر بگذریم، باید درمجموع بگم گاهی دلم برای اون روزا تنگ میشه...نه صرفا به این جهت که آدم های ارزشمند و ارتباطات ارزشمندی بودند که الان دیگه نیستند، بلکه بخشی به این علت که افق های پیش رومون محوتر بود و صفحه زندگی مون رو با شجاعت بیشتری نقاشی میکردیم!

 

4 سال بعد...
ما را در سایت 4 سال بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabi26 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:23